قلب از نظر آناتومیکی به دو نیمه راست و چپ تقسیم میشود و هر نیمه نیز خود شامل دو حفره است؛ حفره فوقانی دهلیز و حفره تحتانی بطن نام دارد؛ بنابراین قلب از چهار حفره تشکیل شده است:
– دهلیز راست
– دهلیز چپ
– بطن راست
– بطن چپ
به گزارش عصرایران، یک مدار کم فشار از قلب (دهلیز راست و بطن راست) آغاز شده و در مسیر عبور از ریهها و برگشت به قلب (دهلیز چپ) گردش خون ریوی را شکل میدهد. این در حالی است که عبور خون از دهلیز چپ، دریچه دو لختی، بطن چپ، آئورت، بافتهای بدن و برگشت به دهلیز راست، گردش خون سیستمیک را شامل میشود. بیشترین فشار خون در بطن چپ، آئورت و شاخههای شریانی آن است. فشار در مویرگها (رگهایی با قطر کم) کاهش مییابد و در سیاهرگها نیز که خون را به دهلیز راست باز میگردانند، افت بیشتری را تجربه میکند.
لازم به ذکر است که همه این فعالیتها توسط سیستم عصبی نیز کنترل میشود. قلب به شدت تحت تاثیر سیستم عصبی خودمختار است که توسط مغز و نخاع تنظیم میشود. در واقع همه چیز از گره سینوسی گرفته تا انقباض عضله قلب توسط ANS (سیستم عصبی خودمختار) کنترل میشود.
قلب و یک سیستم عصبی منحصر به فرد
با استناد به زنجیرهای از مقالات که از طریق وب سایت مرکز ملی اطلاعات زیست فناوری آمریکا قابل دسترسی هستند، قلب علاوه بر کنترل شدن توسط ANS، سیستم عصبی منحصر به فرد خود را نیز در اختیار دارد.
مدتهاست مشخص شده که هرگونه فراز و نشیب در احساسات ما با تغییرات قابل پیش بینی در ضربان قلب، فشار خون، تنفس و هضم همراه است. بنابراین، هنگامی که احساس برانگیختگی میکنیم، بخش سمپاتیک سیستم عصبی خودمختار به ما برای ورود به وضعیت جنگ یا گریز انرژی میبخشد.
در مقابل در بازههای زمانی آرامش، بخش پاراسمپاتیک فعالیت خود را آغاز میکند. در این دیدگاه، فرض بر این بود که سیستم عصبی خودمختار و پاسخهای فیزیولوژیکی در هماهنگی کامل با پاسخ مغز به یک محرک مشخص حرکت میکنند.
با این حال، پس از چندین سال تحقیق و جست و جوی دقیق مشخص شد که قلب به روشهایی با مغز ارتباط برقرار میکند که به طور قابل توجهی بر نحوه درک و واکنش ما نسبت به جهان تاثیر میگذارند. به بیان دیگر به نظر میرسد که قلب منطق خاص خود را دارد و این منطق نیز اغلب از مسیر سیستم عصبی خودمختار منحرف میشود.
علاوه بر این بر اساس مقالهای که از طریق مجله آمریکن سایکولوژیست در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است، قلب پیامهای معناداری را به مغز ارسال میکند که نه تنها فهمیده میشوند، بلکه از آنها اطاعت نیز خواهد شد!
نوروفیزیولوژیستها همچنین یک مسیر عصبی و در عین حال مکانیسمی متمایز را کشف کردند که به موجب آن ورودی از قلب به مغز میتواند فعالیت الکتریکی مغز را مهار یا تسهیل کند. این مطالعه مربوط به سال ۲۰۰۲ است و امکان دسترسی به آن از طریق شبکه اجتماعی علمی ریسرچ گیت وجود دارد.
پس از تحقیقات گسترده، آرمور (۱۹۹۴) مفهوم “مغز قلب” عملکردی را معرفی کرد. گفتنی است که این مطالعه از طریق انتشارات دانشگاه آکسفورد به چاپ رسید. کار وی نشان داد که قلب دارای یک سیستم عصبی درونی پیچیده است. این پیچیدگی به اندازهای است که به تنهایی و به عنوان یک “مغز کوچک” واجد شرایط عملکرد مستقل باشد.
مغز قلب شامل شبکهای پیچیده از انواع مختلفی از نورون ها، انتقال دهندههای عصبی، پروتئینها و سلولهای پشتیبان شبیه به سلولهای موجود در مغز است. این مدار پیچیده قلب را قادر میسازد تا مستقل از مغز داخل جمجمه عمل کند، یاد بگیرد، به خاطر بسپارد و حتی احساس کند. سیستم عصبی قلب حاوی حدود ۴۰۰۰۰ نورون است که نوریتهای حسی نامیده میشوند.
اطلاعات از قلب، از جمله احساسات از طریق چندین آوران به مغز ارسال میشوند. این مسیرهای عصبی آوران در ناحیه بصل النخاع وارد مغز میشوند و به مراکز بالاتر میرسند، جایی که ممکن است بر ادراک، تصمیم گیری و سایر فرآیندهای شناختی تاثیر بگذارند.
بنابراین، مشخص شد که قلب سیستم عصبی ذاتی خود را دارد که مستقل از مغز یا سیستم عصبی، اطلاعات را پردازش میکند. در حقیقت این همان مکانیسمی است که به قلب پیوند شده اجازه عملکرد صحیح میدهد. به طور معمول، قلب از طریق رشتههای عصبی که از دل عصب واگ و ستون فقرات عبور میکنند، با مغز ارتباط برقرار میکند.
در پیوند قلب، این اتصالات عصبی برای مدتی طولانی برقرار نمیشوند. در این میان، قلب پیوندی تنها از طریق ظرفیت سیستم عصبی ذاتی و دست نخورده خود، در بدن میزبان جدید عمل خواهد کرد.
کشف “مغز کوچک” در قلب پیامدهای مهمی برای فرآیند پیوند قلب داشته است. زمانی که قلب پیوند زده میشود، تنها اندام فیزیکی نیست که منتقل خواهد شد. “مغز کوچک” نیز همراه با فیزیک قلب جا به جا میشود. این موضوع بدین معناست که قلب پیوندی هنوز دارای شبکه عصبی مخصوص به خود است که میتواند بر ضربان و ریتم قلب تاثیر بگذارد.
در حالی که روشهای جراحی پیوند قلب بسیار پیشرفته هستند، بدن گیرنده ممکن است در ابتدا برای ادغام “مغز کوچک” جدید با شبکه عصبی موجود خود دچار چالشهای بسیاری شود. این چالشها میتوانند منجر به آریتمی و عوارض دیگر در دوره اولیه پس از پیوند شوند. از این رو محققان و پزشکان متخصص در حال کار روی استراتژیهایی نوین به منظور بهینه سازی این فرآیند ادغام و همچنین بهبود سریعتر دریافت کنندگان پیوند قلب هستند.